$$$$ بوي ياس$$$$


ﭼﺮﺍ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟؟
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ،ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ!
ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ،ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﺪ!
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺁﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻮﺩ!
ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﯾﮏ ﺍﺩﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ!!!

-------------------------*------------------------------------*-------------------------

غروب


در طلوع آغوش تو زیباست ...


وگرنه چیزی جز مرگ یک روز دیگر نیست ... 

"سیاوش صیاف"

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 9 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

زیاده خواه نیستم !

جاده‌ ی شمال

یک کلبه ی جنگلی‌ …

یک میز کوچک چوبی

با دو تا صندلی

کمی‌ هیزم، کمی‌ آتش،مه‌ِ جنگلی‌

کمی‌ تاریکی ‌_ محض،

کمی‌ مستی،کمی‌ مهتاب…

و بوی یـار.. و بوی یـار.. و بوی یـار …

…تـو باشی،مـن باشم و …هــیچ !

دنــــیــا هــم ارزانی خـــودشـــــان …

 

 Image result for ‫شمال دو نفره‬‎

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 9 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

عطر و بوی مریمی ها را چو باد آورده است
شاعر امشب بازباران را به یاد آورده است

میرود افتان وخیزان چون خماری درد کش
گوییا تریاک چشمت اعتیاد آورده است

نازنین ازبس که در اوج کمالی بهر تو
حک نموده برنگینی ان یکاد آورده است

خواب را کرده حرام و نیمه شب در یاد توست
درد هایش گرچه شاعر رابه داد آورده است

در تمام عمر شاعر با عصای احتیاط
پیش تو بشکست آنرا اعتماد آورده است

در کلاس چشم تو دل کنده از زهد وریا
دست ها را شسته انگار ارتداد آورده است

نیستی اما سکوت شب گواهی میدهد
شاعر امشب نام مریم را زیاد آورده است

روز محشر را تصور کن که با سوزی عجیب
شاعری از ظلم تو آه از نهاد اورده است

 

‏حسین مرادی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 


با من چه خواهد کرد غم، وقتی تو باشی

باران چه خواهد کرد با دیوار ِ کاشی

 

گفتم ببینم روی ماهت را نشد که؛

دست از سر ِ ما بر نمی‌دارد حواشی

 

چیزی به فروردین ِ چشمانت نمانده‌است

دل را چراغانی ، غزل را آب‌پاشی ...

 

داری دلم را می‌سپاری دست تقدیر

داری کویرِ سینه‌ام را می‌خراشی

 

تا هرچه پشتِ خیس ِ چشمت می‌نشینم

حتی اگر از سنگ سختم می‌تراشی!

 

حالا مرا گم کن میان کوچه‌هایت

دیگر چه فرقی ، خواه باشی یا نباشی

 

 

سید مهدی افضلی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

دلبسته به یک ثانیه دیدارِتو بودم
این عمرکه بی حوصله ناچارِتوبودم

تونازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عارِتوبودم

تا آخرِ بی حوصلگی شعرنوشتم
هرشب که توخوابیدی وبیدارِتوبودم

هرثانیه آتش زده ام پیرهنم را
من ریزَعلیِ سخت فداکارِتوبودم

هرفتنه که کردی تو، مراحصرنمودند
من موسویِ خسته زِ افکارِتوبودم

با رایت یک فاجعه رفتی و دریغا
یک عمر غریبانه گرفتارِتوبودم

توشاه ترین پهلویِ حادثه بودی
من فاطمیِ خسته زِ دربارِ توبودم

ای کاش فراموش شود بینِ من وتو
آن فاصله ای را که بدهکارِتوبودم..

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!

مرا بخواه که هر قطعه ام غزل بشود!

 

مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"

دوباره ورد زبانم "اتل متل" بشود!

 

سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار 

که محتوای غزل نیز مبتذل بشود!

 

هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم؟

که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود؟!

 

قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست 

اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود!

 

بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن 

که در تمام جهان این سخن مثل بشود:

 

اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!  

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است

کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است 

 

مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو

بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

 

 بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم

نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است  

 

بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد

خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است  

 

عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او

نرده ی پنجره ها میله زندان شده است  

 

عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز

چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است  

 

عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست

گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است  

 

هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است

روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است  

 

ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری

بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است  

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

طبق قانون مصوب شده در چشمانت

باید یک عمر بمانند به در چشمانت

 

 دست و پا می زنم و غرق در افکار خودم

هیچکس منجی من نیست مگر چشمانت

 

 نذر کردم که به پابوس خداوند روم

روی من باز شود روزی اگر چشمانت

 

 من در آئینه خودم را ، نه تورا می بینم

کرده در عمق وجود من اثر چشمانت

 

 از خدا خواسته ام پا به میان بگذارد

که نخواهند مرا خون به جگر چشمانت 

 

 

"حامد ابراهیمی "

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی

داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی

 

هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی

با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوم

 

این عابران که می‌گذرند از خیال من

مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی

 

تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن

در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی

 

باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت

وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی!

 

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

 

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 3 مرداد 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 149 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , ssb.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com