$$$$ بوي ياس$$$$


 کاریـکاتورهای جـالب، دیـدنی و مفهـومی
































































نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

داستانک؛ به حساب خود برسید...

 پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.


پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟

زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.

پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می دهید، انجام خواهم داد.

زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برای تان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. 

مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم. پسر جوان جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند
نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

آهنگ غمگین گوش میکنم مامانم میگه چته؟ چی شده؟ کی گذاشته رفته؟ چرا تو خودتی؟
آخ بمیری که بچمو اینطوری کردی!
آهنگ شاد گوش میکنم میگه خبرمرگش برگشت؟ الان باهاته؟ کیه طرف؟ چه شکلیه؟ دوسش داری؟ چند بار دیدیش؟

********

اين امتحان زندگي
بزرگترين عيبش اينه که : اگر چيزي ام بلد نباشي
تا آخرجلسه بايد بشيني ....

********

دوستم میگه: هر شب که اخبار شبانگاهی قیمت سکه رو اعلام میکنه زنم میپره بالا و با خوشحالی دست میزنه
بعد لم میده رو مبل و با لبخند نیگام میکنه ؟!؟!
کسی میدونه چرا؟

********

رفتم جيگركي يارو برگشته ميگه نونم ميخاي؟
ميگم قبلنا سوال نميكردي، ميذاشتي، ميگه نه الان وضع فرق كرده نون جدا، دونه ای ۵۰۰ تومن!
خوب شد بازم کرایه سیخ و ازم نگرفت

********

بعد پتجاه سال هنوز نتونستن آب پاش ماشین رو یه جوری درست کنن
که ۵ تا ماشین بغلی و عقبی و جلویی رو آب پاشی نکنه!
شیشه پاک کن ماشین رو که میزنی باس از همه اتوبان معذرت خواهی کنی
فراموش نشه که تکنولوژی ما در پراید نهفته است

من یه بار آب پاش رو زدم دیدم صدای داد و هوار میاد.
یه موتوری اومد کنارم سه تا پسر بودن بیچاره ها دوش گرفته بودن!
گفت آقا حداقل یه حوله بده صورتمونو خشک کنیم!

********

آدم حـسـاب كـردن بـعـضـیـــــا خـیـانـت بـه عـالـم و بـشـریـتـه

********

ما همون نسلی هستیم که وقتی بمیریم هم، باید از اون دنیا به مامانمون زنگ بزنیم بگیم "رسیدیم"!!

********

پسر داییم تو کنکور ۱۰۰تا مونده به آخر شده
بعد داییم شیرینی پخش کرده
به داییم میگم چرا خوشحالی حالا؟
گفت آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن !

********
 
مشکلات از جایی شروع شد که
به هر کی گفتیم نوکرتیم فکر کرد واقعاً اربابه !

 
********

همیشه پدرها به پسرشون به عنوان یه فرصت دوباره نگاه می کنن
برای جبران کارایی که خودشون نتونستن بکنن !

 
********

یه قانونی هست که میگه :
شما هیچوقت به چیز غیر ضروری احتیاج پیدا نمیکنید
مگر اینکه اونو داده باشین به یه نفر دیگه .. :|

********

خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه
که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟
حروم شد نسلمون از بس به جای گوگل زدیم لخخلمث !

 
********

به دوستم مسیج دادم : تولـــدت مبـــارک
جواب داده : پیامک ها جای خالی شما را پر نمیکنند ...!
من :|
مرکز فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال =)))))
همـراه اول ~~> :|

 
********

یکی از آشناها تلوزیون ال سی دی خریده بود
بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی ؟
گفت برو بابا ال جیه الجـــــــــــــــــی !

 
********

امروز فهمیدم چرا دیوار چین جز عجایب هفتگانه ست
آخه تنها محصول چین هست که بیشتر از ۳ روز دووم آورده !

 
********

از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید
چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!

 
********

مامانم سیم کارتشو در آورده میگه فک کنم داره میسوزه
نیگا رنگشم داره عوض میشه!!!! :|

 
********

خــــــــدایا ! ! !
یا خیــلی برگردون عقبــــ یا بــزن بره جــلو!
اینــجای فیلم زنــدگیم خیــــــلی خش داره …
 
********

دوست بابام, بچه ی ۲ سالشُ صدا میکنه "حاج سیّد مَـــهدی” …
۲۲ ساله هستم, منزل "مـَـــــرتیکه” صدام می زنن!!! :دی

 
********

زیر آوار آخرین حرفت، جا مانده ام
لعــــــــــــــــــنتی
نمی دانی *خداحافظت * چند ریشتر بود !!!

 
********

کثیف بودنِ بعضی آدم ها اذیتم نمیکنه !
اما بعضیا خیلی پاکن؛
این که قراره اینا گیره اون کثیفا بیُفتن, اعصابم رو خورد میکنه…!

 
********

من آخرشم نفهمیدم ما مردا ”هممون مثل همیم” یا "یکی از یکی بدتریم”!! :)

 
********

مامانم اومده میگه : به نظرت ناهار چی بخوریم ؟
میگم : سبزی پلو ماهی
میگه : گمشو بابا میخوام استانبولی درست کنم!! :|
خب مادر من اینکه میگی "به نظرت” دقیقاً منظورت چیه ؟؟ :|

 
********

المپیک تموم شد ، دانلود افتتاحیه اش هنوز برا من تموم نشده!

 
********
نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 دیدنی های امروزب;ازی جوانان در ساحل شهر ایپانما برزیل 


برزیل
ف;ستیوال قرون وسطی در آلمان 
فستیوال قرون وسطی
س;یل در شهر باژونگ چین 
سیل در چین
س;قوط یک هواپیمای مدل شوروی سابق در نمایش هوایی در آیوا آمریکا 
سقوط هواپیما
ن;ماز خواندن اعضای گارد امنیتی حماس در غزه 
غزه
م;سابقات سالانه دو در لجنزار در جنگل های کارولینای جنوبی 
جنگل های کارولینا
د;ستگیری هواپیماربایی که به دروغ ادعا می کرد داخل هواپیما بمب کار گذاشته است (فرودگاه شنزن چین) 
هواپیماربا
پ;ایان تعطیلات تابستانی و آغاز فعالیت مدارس در چین 

چین
ک;شته شدن یک فیل در اثر تصادف با قطار در پانباری هند 
هند
ز;خمی های یک قایق غرق شده با 150 مسافر قاچاق که عازم استرالیا بود 
مسافر قاچاق
ب;الا رفتن کارگران معترض ایتالیایی از دیوار وزارت اقتصاد در رم 
رم
س;خنرانی کلینت ایستوود هنرپیشه معروف هالیوود در گردهمایی حزبی جمهوریخواهان. ایستوود در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا از رامنی حمایت کرده است 
کلینت ایستوود
م;راسم تشییع جنازه معدنکاران آفریقای جنوبی که در تیراندازی پلیس این کشور کشته شده اند
ی;ک پیرزن فلسطینی سربازان اسراییلی را با کفش می زند 
پیرزن فلسطینی
پ;نجره یک نانوایی در شهر جنگ زده حلب سوریه 
سوریه
نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

اس ام اس های عاشقانه - شهریور ماه 91

 اس ام اس های عاشقانه - شهریور ماه 91 (2)


 

 

دیوانه نیستم !

فقط ، فقط طوری "خاص" که دیگران نمیتوانند ، تو را "دوست" دارم

.

.

.

چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری . . .

.

.

.

برای پیش تو بودن "بلیط" لازم نیست

مرور قصه ی دل کافی ست . . .

.

.

.

درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !

چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .

.

.

.

خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !

.

.

.

خدایا این "قسمت" رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن "نیست" ؟

.

.

.

نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم / ولی من هر کجا باشم ، خیالت را به سر دارم .

.

.

.

از لحظه ای که چشم باز میکنم

کار شروع میشود

نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن

قلب ... چشم ... گوش ...

مبادا ذره ای

از عاشق تو بودن منحرف شده باشند . . . !

.

.

.

همه دردم این بود

عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود . . . !

.

.

.

سهم "من" از "تو" عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست

همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !

.

.

.

نزدیکی در فاصله نیست ، در اندیشه است و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی . . .

.

.

.

یوسف و زلیخا را بی خیال !

من

در آغوش همین پیراهن یادگاری

هزار سال جوان تر میشوم . . . !

.

.

.

پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .

.

.

.

برایت مینویسم دوستت دارم

میدانم که نمیدانی

ولی میدانم که میخوانی آرزویم این است که نخوانده بدانی . . .

.

.

.

با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من

می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟

همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم . . .

.

.

.

نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !

.

.

.

ذهنم فلج می شـــــود... وقتی می خوانمت

و تو حتی نمیگویی

جـــــــــانم . . .

.

.

.

با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !

.

.

.

پایان سریال دروغ هایت بود آخرین لبخندت

و چه ساده بودم من که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم . . .

.

.

.

دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .

.

.

.

چه رسم تلخی ست

تو ، بی خبر از من و تمام من ، درگیر تو !

.

.

.

دیشب که باران آمد ... میخواستم سراغت را بگیرم ...

اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .

.

.

.

دیکتاتور

تویی و آغوشت !

که هر بار

مرا تسلیم می کند . . . !

.

.

.

روی کفنم بنویسید

موریانه ها

زهرمارتان

این تن که می خورید

حسرت شیرین بود

که خاک به آغوش کشید !

.

.

.

مستانه هایم شروع می شود

آن گاه که گیسوهایت را در شراب، جلا می دهی

.

.

.

آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان دادند

که این روزها

با حرف هایمان هم ، آدم می کشیم . . .

.

.

.

تراشکـــــــار ماهـــــــری شده ام بس کـــــــه تـــــــو نیـــــــامدی

و من بـــــــرای دلــــــــم بهانـــــــه تراشیدم . . . !

.

.

.

باد آورده را باد می برد

اما

تو که با پای خودت آمده بودی . . .

.

.

.

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم

غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم . . .

.

.

.

بی هیچ صدائی می آیند

زمانی که نمی دانی

در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و...

بی هیج نشانی از دلت می گریزند

تا تمام چیزی که به یاد می آوری

حسرتی باشد به درازای زندگی

چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .

.

.

.

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی : دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت . . .

.

.

.

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست / فقط می ‏خواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه ‏مون و دیده باشیم

تموم لحظه‏ های این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست / خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود . . .

.

.

.

دلم می خواهد نامت را صدا کنم

یک طور دیگر

جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد

یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم

دلم می خواهد نامت را صدا کنم

یک طور که دلت قرص شود که من هستم

یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 جمـلاتي الـهام بخـش براي زنـدگي















































































نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

اس ام اس و جک های خنده دار - شهریور ماه 91

همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی

 

هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ...بدم یا ندم...آدم خوبیه یا بدیه

چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا

خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه

چشماشو ببنده و بهت بده

.

.

.

عزیزم علاوه براینکه جات خالی نیست

سر اینکه کی جات بیاد دعواست :) )

.

.

.

رفیق : این همسرته ؟

پسر : نه

رفیق : پس کیه ؟

پسر : زندگیمه !

.

.

.

اگر دنیــــــا برعکس بود آدما عاشق نمی شدند

عاشقا آدم می شدند

.

.

.

به منشی شرکتمون میگم برو تو پروگرام فایل

میگه کامپیوترو روشن کنم ؟ :|

گفتم نه , چند تا سوراخ پشت کیس گذاشتن

از اونجا سعی کن به حول و قوه الهی وارد بشی :) )

.

.

.

استاد فیزیک ۲ ما یه استاد جا افتاده و تقریبا مسنی بود...

به ندرت شوخی میکرد ولی همه دوسش داشتن.

یه بار سرکلاس وسط درسش یه چیزی رو استباه گفت بنده خدا...

تا آخرای کلاس یه پسر بی مزه هی داشت نچ نچ میکرد می رفت رو مخ همه...

این شد که استاد موجه ما یهو برگشت با خونسردی تمام گفت:

کیه داره باباشو صدا میکنه؟؟؟ :) )

.

.

.

یه سوالی هست مدت هاست ذهن ِ منو مشغول کرده ..

من میخوام ببینم اونی که داشت زبان فارسی رو اختراع میکرد

اون روز اول ...

چی شد که تصمیم گرفت قورباغه ق اولش«ق» باشه غ دومش«غ» ؟

.

.

.

خدایا این همه چاله انداختی توی زندگی ما

خب یه دونشو مینداختی رو لوپمون !

.

.

.

دماغتون رو بگیرید و سعی کنید برای ۵ ثانیه بگید «ممممممممم»

بعله یه همچین کارایی بلدم من !

.

.

.

بخاطر میخی نعلی افتاد.بخاطر نعلی اسبی افتاد

بخاطر اسبی سواری افتاد.بخاطر سواری جنگی شکست خورد

بخاطر شکستی مملکتی نابود شد

و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود...!!!

.

.

.

تو کز محنت دیگران بی غمی

لذت زندگی رو تو داری میبری واقعا !

.

.

.

اگه یه موقعی تو یه موقعیتی گیر کردین که یکی می خواست بکشتتون زودی بگین :

>بکش ! بکش راحتم کن معطل چی هسسی؟ د یالا لعنتی !

تو همه فیلما امتحان خودشو پس داده.

البته در مورد سیلی پدر کاملا بی نتیجه بوده !

.

.

.

معلوم نیست این درس عبرت چند واحده لامصب!

تموم نمیشه...

.

.

.

اگه کسی بهت گفت دوستت دارم

آروم بغلش کن ، نازش کن ، سرشو بذار روی شونت و یواش در گوشش بگو :

اونجایی که تو درس میخوندی ما مدیر مدرسه بودیم !

.

.

.

نصف عمرم در انتظار پر شدن تاکسی گذشت !

.

.

.

نفرین نمیکنم ...

خدا ازت بگذره ...

بعدم دنده عقب بیاد از روت رد شه قشنگ له شی!!!!

.

.

.

یه تاکسی شخصی اومد مسافر بزنه بد تاکسی خطیه نزاشت

اومد بزور یارو رو برد تو ماشین خودش بد یه کم جلوتر تصادف کرد |:

کلـــــــید‌ اســــــــرار =))))

.

.

.

همه حرووف الفبای انگلیسی رو اینطوری یاد گرفتن یا فقط من اینطوری ام؟

A B C D E F G H I J K elemeno P Q R S T U V W X Y Z

.

.

.

تو خارج حتی گداهاشونم خارجی حرف میزنن ..... :|

ما کجائیم و اونا کجا.... :دی

.

.

.

مامان و بابام نشسته بودن داشتن چایی میخوردن،به مامانم گفتم :

خوب حال میکنیدا پسر به این ماهی دارید

چند لحظه سکوت کردن و بهم خیره شدن

بابام یه آخی کشید و با افسوس به مامانم گفت : چاییتو بخور....

من :|

.

.

.

از وختی بابام LCD خریده

یکی از معضلات زندگی مامانم اینه که چطوری گلدون و روش جا بده :|

.

.

.

ﻣﯿﮕﻦ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﻬﺎ

ﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﺠﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﭙﺮﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯿﺘﺎﺑﻪ !

.

.

.

یــه وقتایـــی یــه کسایـی رو تـــــو زندگیــمـون راه میدیم

که نــنــه بـابـاشون تــــو خــونـــه بـــه زور راشـــون میــــدادن....

.

.

.

اون گوشه از قلبم که مال هیچکس نیست:

بیست تومن پیش ، ماهیانه چهارصد و پنجاه هزار تومن اجاره

.

.

.

آقای محترم....به عشقت از سر مهربونی نگو توله سگ...!

خانم محترم..به عشقت از سر مهربونی نگو کره خر...!

هم توله سگ یه روز بزرگ میشه پاچه میگیره....!

هم کره خر بالاخره یه روز خر میشه جفتک میندازه...!)

.

.

.

یادتونه وقتی بچه بودیم تخته پاک کن رو خیس میکردیم

و میکشیدیم رو تخته به خیال اینکه تمیز شده؟؟؟

بعد که خشک میشد میفهمیدیم چه گندی زدیم

الانم همین حسو نسبت به زندگی دارم !

.

.

.

یه دسته هستن که عین کلاغ منتظرن تلفنت تموم بشه تا سریع بپرسن کی بود؟

اینا قابل تحمل

اما اون دسته ای که وسط مکالمه ات هی می پرسن کیه کیه رو باید حلق آویز کرد!

.

.

.

فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ما ایرانیا رو می آفرید

دکمه Caps Lock رو فشار داده بود...

.

.

.

من نمی دونم اون استادی که ترم قبل از درسش افتادم

این ترم دوباره با چه رویی می خواد بیاد سر کلاس !؟

.

.

.

بگو دوچرخه..........سیبیل بابات میچرخه

بگو فرانسه...........بابات قد آدامسه

بگو خاک انداز.............خودتو جلو بی انداز

بگو متکا................بخور از این کتک ها

بگو چاقو................برو بچه دماغو

بگو اشرف........ دلم برات قش رفت.

از تفریحات سالم ما دهه شصتی ها :|

.

.

.

رفتم تو کوه داد زدم .. یعنی از من خوشگل ترم هست !؟

صدا اومد هست هست هست ... هیچی دیگه برگشتم خونه!

.

.

.

رفتم اصلاح کامل .. گفت : ۳ تومن.

یه بار گفتم قسمتای جلو موهامو دست نزن .. گفت : ۳ تومن

یه بار دیگه گفتم فقط موهای رو گوشم رو کوتاه کن .. گفت : ۳ تومن

هوس کردم برم یه نصف تیغ ازش بخرم، ببینم قیمت چنده؟ :|

.

.

.

یارو سوال پرسیده اگه ۲۴ ساعت گناه آزاد باشه چه گناهی میکنین؟

جوابای ملت کلن شخصیت منو برد زیر سوال چون همش فعالیتای روزمره ی منه

:|

.

.

.

یه بیماری هم وجود داره به اسم: ریسکایل‌بینِ خالی!

شخصِ بیمار هیچ‌وقت ریسکایل‌بین پی‌سی‌ش نباید پُر باشه و دائماً خالی‌ش می‌کنه

.

.

.

اگه قراره با دمپایی ابریِ خیس تو دهنِ کسی‌زده بشه

اون کسی‌نباید باشه جز پسری که با صدای بچگونه حرف میزنه..! :|

.

.

.

اینقدر بدم میاد از اینایی که باهاشون چت میکنی

وقتی چت تموم میشه میخوان برن بخوابن

میگن خب دیگه شب بخیر، زرت یهو آف میشن!!

آیا نباید صبر کرد تا جواب شب بخیر را شنید!؟

آیا طرف مقابل ساقه ی کرفس است!؟

.

.

.

یه سری ها هستن که نگرانشون میشی پرسو جو میکنی حالشونو میپرسی...

فکر میکنن خبریه و جواب نمیدن.....

این یه سری بدونن همیشه اینجوری نمیمونه....!

.

.

.

اساسا اگه اونی که از روبرو میاد آشنا باشه و مشغول ور رفتن با موبایلش

ینی قبل اینکه تو ببینیش دیدتت ، و این از ثابت شده های راه پیچشه !

.

.

.

میگما

اینکه بآلش نبآید خنکیِ خودشُ از دست بده به کنآر، حجمش هم نبآید بخآبه.

.

.

.

در عجبم اون زمان با یه فلاپی که ۱/۴۴ مگابایت بیشتر حجم نداشت

چی رو جا به جا میکردیم دقیقا؟! :|

.

.

.

عاشق اون صحنه ایم که چن نفر با هم میریم رستوران میخوایم حساب کنیم !!
یکی زیپ کیفش وا نمیشه !
یکی داره دنباله کیفش میگرده !
یکی دکمش گیر کرده !
یکی دستش تو جیبش تو همین لحظه جا نمیشه !!
اون یکی گوشیش زنگ میخوره !
اون یکی کیفش تو ماشین جا مونده !
ینی یه همچین آدمهایی هستیم ما !

.

.

.

چند تا مورد هست میگم قشنگ با حس بهش فکر کنین

۱ - کشیدن دندون رو چوب بستنی

۲ - ناخون کشیدن رو موزایک

۳ - جویدن کانوا

۴ - کشیدن ناخون رو تخته سیا .

۵ - کشیده شدن سفت بیل رو آسفالت زیر ماسه .

۶ - کشیدن سکه رو مزاییک .

۷-کشیدن دو تا یونولیت به هم.

۸-کشیدن چنگال رو فلز

۹-کشیدن دندون ها بهم

۱۰-کشیدن ناخن رو دیوار

هرچی فحش هم بدی خودتی!

.

.

.

کنار ما یه دفتر بیمه هستش ، دختره اومده میگه کولر ما باد داغ میزنه نمیدونم چشه خراب شده :|
اول فک کردم فشار آب ضعیفه آب نداره ، بعد از کلی مهندسی متوجه شدم کلید پمپ کولر رو نزده :|
میگم شما درس خوندی !؟ میگه لیسانس دارم ! یه نگاه عاقل اندر سفیه کردم بهش و محل رو ترک کردم ...

.

.

.

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه . تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...

.

.

.

اون دخترایی که وقتی یه روز نمیبینیشون اعصاب واست نمیمونه !

اون دخترایی که شب پشت تلفن دوتایی خوابتون میبره!

اون دخترایی که باهاشون میری شمال و دیگه دلت نمیخواد برگردی!

اونایی که بهت زنگ میزنن قـــــــــــــند تو دلت آب میشه!

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم !

اونایی که قربون صدقه می رن دلت ضعف می ره !

همونایی که وقتی از دور می بیننت قند تو دلشون آب می شه

و یه لبخند میاد گوشه لبشون !

این دخترا اصلا به دنیا نیومدن تا حالا D;

هیچ گونه ای از این آدما مشاهده نشده که بخواد منقرض هم شده باشه :) ) D:

گفتم که در جریان باشید داداشای گلم :) )))

.

.

.

امروز گوشی عممو رو بدون این که بفهمه برداشتم و اسمم رو از "اسم خودم" به " ۲۰۰۰۹۰۲۲ " تغییر دادم. بعد با گوشی خودم این پیامک رو براش فرستادم:
" مشترک گرامی، ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما، به عرض میرساند شما در قرعه کشی همراه اول به مناسبت عید سعید فطر، برنده یک دستگاه خودروی mazda 3 شده اید. ضمن عرض تبریک لطفا جهت دریافت جایزه عدد (یه عدد ده رقمی)
را به همین شماره بفرستید.
هیچکس تنها نیست. همراه اول "
بنده خدا از ظهر تا حالا بالای بیست بار اون کد(عدد ده رقمی) رو داره برام میفرسته و من هر دفعه بهش جواب میدم:
..." مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد.لطفا مجددا ارسال فرمائید"
الان اسمس داده : برو گمشو همراه اول
منم اسمس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که سهل است دسته بیل هم بهتون نمیدیم

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 باهوش‌ ترین فرد جهان کیست؟ (+عکس)

ضریب هوشی انسان های نابغه بین ۱۵۵ تا ۲۰۰ است ولی سایدس در این زمینه رکورد باهوش ترین های دنیا را شکسته است. برای نمونه بد نیست بدانید که ضریب هوشی گالیله را ۱۸۰ تخمین می زنند و ضریب هوشی بیل گیتس بنیان گذار شرکت نرم افزاری مایکروسافت نیز ۱۶۰ است.
  برنا - از آنجا که ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۱۵ است، فردی که ضریب هوشی ۲۵۰ داشته باشد، قطعا نابغه محسوب می شود. 
 
ویلیام جیم سایدیس، باهوش ترین فرد تاریخ بود که توانست در یک سالگی بنویسد، در ۵ سالگی به ۵ زبان رایج دنیا صحبت کند و در ۱۱ سالگی استاد دانشگاه هاروارد شود. 

سایدیس در سال ۱۸۹۸ در آمریکا به دنیا آمد و در سن ۴۶ سالگی نیز از دنیا رفت. 
 
او توانایی خارق العاده ای در یادگیری ریاضیات و زبان داشت. اولین بار به خاطر رشد مغزی زود هنگام نامش بر سر زبان ها افتاد و بعدها به خاطر تمرکز بر روی ذهنش به شهرت رسید اما در نهایت خود را از انظار عمومی دور کرد و از ریاضیات هم دلزده شد ریاضیات نیز عقب کشید و با چندین نام مستعار مطلب می نوشت. از دیگر ویژگی ها او این است که می توانست در ۱۸ ماهگی نیویورک تایمز بخواند و در ۸ سالگی به ۸ زبان صحبت کند. جالب اینکه بعدها خودش زبان دیگری را به وجود آورد که نامش را VENDERGOOD گذاشت. 
 
ناگفته نماند، ضریب هوشی انسان های نابغه بین ۱۵۵ تا ۲۰۰ است ولی سایدس در این زمینه رکورد باهوش ترین های دنیا را شکسته است. برای نمونه بد نیست بدانید که ضریب هوشی گالیله را ۱۸۰ تخمین می زنند و ضریب هوشی بیل گیتس بنیان گذار شرکت نرم افزاری مایکروسافت نیز ۱۶۰ است.
نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 دیدنی های امروز

یک پدر افغان در کنار فرزند خردسالش که در جریان یک حمله انتحاری در قندهار زخمی شده است

یک پدر افغان در کنار فرزند خردسالش
سیل در شهر مدان اندونزی
سیل در شهر مدان اندونزی
 در این عکس گویی روسای جمهور مصر و چین را به زور در کنار یکدیگر قرار داده اند!
روسای جمهور مصر و چین
 " دارلین فلین "  زن آمریکایی ساکن  کالیفرنیا آمریکا بزرگ ترین کلکسیونر کفش در دنیا است . وی 16400 جفت کفش دارد
دارلین فلین

دارلین فلین
 جشنواره گوجه در والنسیا اسپانیا
جشنواره گوجه در والنسیا اسپانیا
 استراحت دو نوجوان اسپانیایی روی بلوک های سیمانی
استراحت دو نوجوان اسپانیایی روی بلوک های سیمانی
 بازی دو کودک ژاپنی در حوض آب نمایی در توکیو
بازی دو کودک ژاپنی در حوض آب نمایی در توکیو
 تمرینات بدنی جالب سربازان ارتش چین
تمرینات بدنی جالب سربازان ارتش چین
 زیر دریایی انگلیسی پس از 29 روز به سواحل فجیره امارات رسید
زیر دریایی انگلیسی
 واکنش اوباما به گرما و آفتاب در سخنرانی خود در دانشگاه ایالتی آیوا
واکنش اوباما به گرما و آفتاب
 تظاهرات دانشجویی در سانتیاگو شیلی
تظاهرات دانشجویی در سانتیاگو شیلی
 بدون شرح!
بدون شرح

بدون شرح

بدون شرح
نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی

پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی كه با انیشتین داشتند و پس از آنكه انیشتین به ایشان نوید می دهند كه نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیك را در جهان متحول خواهد كرد، به پروفسور پیشنهاد می دهد كه برای تكمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیكاگو به كار خود ادامه دهد. در ادامه ایمیل خاطره ای بسیار آموزنده از ایشان در دانشگاه شیکاگو نقل شده كه هر ایرانی را به فكر وا می دارد. امیدوارم شما دوستان هم فرصت خوندنش رو از دست ندهید ...

دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.

من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.

از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.

نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.

از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!

فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

پروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید. آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری پیش می روند.

توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده ای چنین پاسخ داد: "بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد نیست."

"این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته ای ساده که متاسفانه ما در کشورمان نسبت به آن بی توجه هستیم."

یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟

من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه ی نظریه ی خودم در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می آوردم؛ البته این یک آرزوست.

او به محض شنیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من نمی گویید؟

گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز و میله آهنی تجربیاتی داشته ام. ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دستیابی به خواسته ام غیر ممکن است.

پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد که همراه او بروم.

با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.

من که هنوز باورم نمی شد، فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات آخر هفته رفتم.

در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا، به طول 25 سانتی متر و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما بدست دهد.

با ناباوری ولی اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا بهترین نتایج را بدست آورم.

حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی عمیق و گسترده ای شده بود.

بعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلای خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم.

به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را بدست آوردید؟

فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم. زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است.

خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسئولیت پس دادن این شمش با من است.

وقتی با قدم های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد.

چون تمام مجموعه آن مراکز در کشورهای پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.

منبع: كتاب استاد عشق تالیف ایرج حسابی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 109 110 111 112 113 ... 149 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , ssb.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com