می دانی؟!
امروز خدایم به من اینگونه گفت:
با من که باشی...
همه جا رنگین است و طلوع صبحی دیگر را خواهی
دید.
تو لبانت را کمی تکان بده، آن وقت من برایت
خندانش می کنم.
دستانت را به من بده، آن وقت من برایت گرمش
می کنم.
پاهایت را به من بسپار، آن وقت خواهی دید
چطور پله های ترقی را یک به یک می گذرانی.
تو فقط با من باش
دوستت دارم ای خدای مهربانم
نظرات شما عزیزان:
|