مـــن و تــــو توی خیابانی و باران مثلا... خلوت دنجی و یک گوشه ی دالان مثلا...
من و یک سیر تماشای تــــو کردن آرام... بی سخن از لب و گیسوی پریشان مثلا...
تو به من فکر نکن..من به لبت فکر کنم... فکر بد نیست که...نه بیشتـر از آن مثلا...
تو بپرسی: چه کسی توی خیالت داری..؟ من بگویم:"تو"کسی نیست به قرآن مثلا...
بغض کــردم که مگر میشود آیا روزی ... من و تو ، توی خیابانی و باران مثلا ...
فرج الله بیدختی
نظرات شما عزیزان:
|