گاه این دنیابرایم تار و ویران میشود در جهان آزادیم بدتر ز زندان میشود
رنگ میبازد تمام دل خوشی ها ی جهان لحظه لحظه زندگی با غم نمایان میشود
خانه ی آباد شهر آرزو با دست غم نو بهارم بد تر از فصل زمستان میشود
ساعت دیوار خانه با زمان لج میکند تا سحر آید به شب ،ظلم فراوان میشود
روزهای روشنم در ظلمت مطلق اسیر گریه هم پشت نقاب خنده پنهان میشود
بی وفایی کار مه رویان عالم بود و هست آدم دلخسته از خود هم گریزان میشود
درد دل با آسمان کن نیمه شب سنگ صبور چون خریدار دل بشکسته یزدان میشود
نظرات شما عزیزان:
|