در خلوت تنهایی دلم
باز چشمام خیس انتظارن
کوچه ها بی عبور
انگار همه دل ها با هم غریبه ان
کسی صدای دل خسته مو نمی شنوه
حسرت یه محرمی که سرمو بذارم رو شونه هاش
و از غصه های بی تو بودن بگم
دلمو پر از درد می کنه
بارونم که نمیاد تا در آغوشش بازم مثل کودکی هام بغضمو بشکنم
ای رویای شیرین من
تو هم خیلی وقته دیگه نفسات لالایی رویاهام نمیشن
نکنه دلتو آشیونه ی یه دل دیگه کردی
یا چشمای مست دلبری دلتو جادو کرده
یادم میاد اون روزایی که دستای سرد لبریز التماسم
تو آغوش خیالت گرم می شدن
حالا تموم وجودم پر از تمنای با تو بودنه
اما تو دیگه نیستی...
نظرات شما عزیزان:
|