چه سخت است چشم انتظار آمدنی باشی
که او مدت هاست با دیار تو قهر است
ای باران
تو بیا و ببار و بشوی این گرد و غبار پر از انتظار را
من مدت هاست با فنجانی در دست
منتظر آمدنت هستم
می خواهم به شکرانه آمدنت جشن بگیرم
اما ساده
تو بباری و من فنجانم را پر کنم
و استشمام کنم بویت را که با بوی چای و خاک در هم آمیخته
و سرمست شوم از امدنت
و به شکرانه ات سر به سجود بگذارم و زبان به حمد