|
|
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش
عشق مرا آتش به جان بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرا با یک جهان اندوه جانسوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
به او گفتم حمید از هجر فرسود
به من گفتا جهان بگذار و بگذر
نظرات شما عزیزان:
|
نویسنده: s*****n
׀ تاریخ: 11 تير 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
|
|
|
|